عید فطر
بچه سلام امشب شب عید فطره طاعات همتون قبول باشه فکر نکنین خودمون عبادت نکردیم، همین که بچه خوبی بودیم مامان رو اذیت نمیکردیم خودش واسه ما عبادته. البته خودمونیم من اصلا نمیذاشتم مامانم شبها راحت بخوابه
نویسنده :
مامان
22:31
عکس 15 روزه من
عکس نه روزه
من الان نه روزه هستم این عکس تو اتاقم گرفتم ...
نویسنده :
مامان
22:08
بدون عنوان
این عکس من چهار روزه هستم تازه با مامان رفتیم درمانگاه تست تیروئید ازم گرفتن و شنوائیم رو چک کردن من گوشم سالم بود چون صدای مامان رو میشنیدم که میگفت عزیزم گریه نکن. بعدش رفتیم خونه خاله عصمت من تو اتاقش شیر خوردم و بعدش رفتیم بیمارستان پیش بابا چون که بابای من تو بیمارستان کار میکنه. ...
نویسنده :
مامان
22:03
زردی
وای امروز کم کم داری زرد میشی غروب من شیفت بودم که با مامان و بابا و مامان بزرگ اومدین بیمارستان و من ازت آزمایش زردی گرفتم که بعدش رفتیم تو بخش نوزادان و تو رو بستری کردیم ...
نویسنده :
مامان
21:51
شکفتن غنچه گل
سلام دوستان اسم من رونیکا است من روز یکشنبه نهم تیر ماه ساعت 9:45 دقیقه در بیمارستان سلمان فارسی بوشهر متولد شدم. این وبلاگ خاله عصمت برام ساخته که مامان و بابام تمام خاطرات زندگیم توش یادداشت کنند .البته خودم که بزرگ شدم نوشتن یاد گرفتم دیگه خودم خاطراتم رو مینویسم. از همین الان به مامان و بابام قول میدم که اولین کلمه ای که توش مینویسم اسم قشنگ اونا باشه. این عکس بلافاصله بعد از تولدم است. بچه ها این گریه نیست خنده خوشحالیه ...
نویسنده :
مامان
21:46
ملاقاتی
رونیکا جان امروز روز اول زندگیته الان ساعت 4بعداز ظهر ساعت ملاقاتی است عمه فریده و خاله افروز و بابا و مامان بزرگ اومدن برای دیدنت کلی با همدیگه عکس گرفتیم همه خوشحالن . من بغل بابا بزرگم هستم بابا جون هم کنارمون ایستاده ...
نویسنده :
مامان
21:42
دفترچه
امروز مامان برام دفترچه بیمه گرفته از خدا میخوام هیچ وقت ازش استفاده نکنم و همیشه سالم باشم من برای مامان و بابام و شما دعا میکنم شما هم برام دعا کنید زودتر بزرگ بشم بتونم دستام ببرم بالا براتون دعا کنم.
نویسنده :
مامان
14:34
بستری
رونیکا کوچولو امروز روز دومی که دنیا اومدی کم کم بداریم آماده میشیم که بریم خونه
نویسنده :
مامان
23:25