اولین باری که با صدای بلند خندیدم
بابا ساعت2ظهر از سر کار اومد و منو بغل کرد و بهم گفت خیلی دلم برات تنگ شده بود و بهم گفت بزرگ بشو بگو بستنی می خوام.مرتب تکرار کرد و من برا اولین بار با صدای بلند خندیدم.اشک تو چشمای مامان و بابا حلقه زد
نویسنده :
مامان
1:42